سالگرد قتلهای سیاسی پاییز ۷۷، امسال در شرایطی فرا میرسد که پژواک جسور و پرشور «زن، زندگی، آزادی» دمیدن دوران نوینی را نوید میدهد که صراحت و پایداری حماسه میسازد، که برای رهایی از هرگونه تبعیض ایثار میشود و افق آینده به همبودِ انسانی، به عدالت و برابری گشوده شده است.
قتل ژینا، خشونت دریدهای که بر تنِ جوان او روا شد و جان زیبایش را گرفت، نمادی شد یادآور خیل عظیم قربانیان سرکوبهای حکومتی که دهههاست تنِ پارهپارهشان را به خاک میسپاریم. و ما دهههاست با ذره ذره خون دل، قدم به قدم ایستادگی و ندا به ندا اعتراض، تاریخی میسازیم از همبستگی؛ پیکرهای از دادخواهی. بر شانههای این پیکرهی شریف که بایستیم، آینده پیداست، از آنِ ماست!
بیست و چهار سال پیش در چنین روزهایی در سال ۱۳۷۷ پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و پسرکش کارون، مجید شریف، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، یکی پس از دیگری محکومِ حکمی مخفیانه شدند، در حلقهی محاصرهی گماشتگان ستم گیر افتادند، ربوده شدند، به خانهشان هجوم رفت، تن و جان گرامیشان درد کشید و با قساوتی هولناک کشته شدند.
خبر قتلهای سیاسی، که یکی پس از دیگری پخش شد، خشم و شرم جامعه را فراگرفت و بر ترسهای مزمن چیره گشت. پس از سالها سکوتِ اکثریت در برابر سرکوب دگراندیشان، وجدان زخمخوردهی جامعه، ندای دادخواهی سر داد. موج اعتراضهای خودجوش در درون و بیرون ایران با فشارهای بینالمللی همراه شد و دستگاه حاکمهی ایران را که در آن هنگام با روی کار آمدن دولت خاتمی شعار «اصلاحات» میداد، به واکنش واداشت. در نیمهی دیماه آن سال، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در یک اطلاعیه به ارتکاب قتلها از سوی گماشتگان خود اعتراف کرد. اما در همان نوشته، مسئولیت را به «چند مأمور خودسر» با «برداشتهای نادرست» حواله داد. کاربهدستان قضایی پرونده نیز برای مخدوش کردن پیگیریها، تحقیقات را زیر پوشش «حفظ امنیت ملی» از افکار عمومی و حتی از ما بازماندگان قربانیان و وکیلهایمان مخفی نگه داشتند. هرگاه به حرف درآمدند، ضدونقیض گفتند و پاسخهای گمراهکننده دادند.
اگرچه در ابتدای برآمدن این حرکت دادخواهانه، افشای ابعاد واقعی، بستر فکری و اهرم سازمانی قتلهای سیاسی، و نیز دادرسی عادلانهی این جنایتها به یک خواست مطرح در جامعه بدل شد، اما پس از چندی با اوجگیری سرکوب از یک سو و عقبنشینی جناح اصلاحطلب حکومتی از خواستهای جامعه از سوی دیگر، نیروی پیشبرندهی این حرکت تحلیل بسیار رفت. تلاشهایی که با وجود تنگناها انجام شد نیز نتوانست ساختار قدرت را به پاسخگویی و مسئولیتپذیری وادارد. در چنین شرایطی یادآوری جنایتها و پافشاری بر دادخواهی در درون ایران، بیش از گذشته محدود به پیگیری ما بازماندگان و وکیلهایمان شد. و ما اگرچه پیگیرانه تلاش کردیم، اما تنها افتادیم و نتوانستیم بر رسیدگی قضایی پرونده تأثیر درخوری بگذاریم. شاید تنها در افشاگری روند مخدوش این «رسیدگی»، توفیقی نسبی یافتیم.
اما دادخواهی ما، به پیگیری قضایی یا درخواست پشتیبانی از نهادهای مدافع حقوق بشر محدود نبوده است، که تلاشی بوده است برای تعمیق و تداوم یک ایستادگی مدنی در برابر سرکوب سیاسی؛ برای پاسخگو کردن نهادهای قدرت، پرسشگری و روشنگری نسبت به بیعدالتی ساختاری، یادآوری جنایتها و روشنگری پسزمینهها و بستر سازمانی و فکری آن، مخالفت با مجازات اعدام و مرزبندی با شیوههای انتقامجویانه، ایستادگی بر سر حق یادآوری و بزرگداشت کشتهشدگان، رسوا کردن شیوههای گوناگون انکار و تحریف و نیز روایت تجربههای دادخواهی و ساختن الگوهای کوچک ایستادگی.
یکی از این ایستادگیها، تلاش هر سالهی ما بوده است برای برگزاری آیین یادبودِ کشتهشدگان. امسال نیز، با وفاداری به این سنتِ هر ساله در سالروزِ قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر در خانه و قتلگاه آنان گردهم میآییم، در مکانی که همزمانی ناممکن مأمن و مسلخ شده است. یادآور زندگی و تلاش دو مبارز سیاسی، یادآور سرکوب و خشونت سیاسی در سرزمین ما.