عصر جمعه از تهران برگشتم. اقامت کوتاه و پرتنشی بود در مکانی عزیز و زخم خورده. حالا دوباره در خانهی پدرومادرم کاغذها و کتابها و اشیاء به جاهایشان برگشتهاند، خانه تیمار شده و بازهم چند قفل تازه به تن آن خورده تا شاید پاسدار حریم شکستهاش باشد. شکایتی هم در جریان است که امیدی به آن ندارم.
Read More
Einbruch im Hause Forouhar, Mai 2015 – دستبرد به خانه فروهرها
دستبرد به خانه فروهرها
اردیبهشت ۱۳۹۴
چند روز پیش باخبر شدم که به خانهی پدرومادرم در تهران دستبرد زده شده است.
راوی میگفت قفلها شکسته، نردههای آهنی حفاظ ورودی ساختمان اره شده، اتاقها به هم ریخته و آنچه در گنجهها و قفسه ها بوده بیرون ریخته شده و کاغذها و کتابها و اشیاء پخش زمین ماندهاند.
آنچه در این دستبرد بر این خانه رفته است را هنوز از نزدیک ندیدهام. اما تصویر تجاوز به حریم این خانه و ردپای تفتیش و غارت این مکان عزیز را خوب میشناسم. و حالا آن تصویرها، که راوی تاریخ جنایت هستند، دوباره تکرار میشوند.
سال ۱۳۷۷ در شب یکم آذرماه، که پیکرهای خونین و بیجان داریوش و پروانه فروهر را از خانهشان بیرون بردند، گماشتگان انتظامی و امنیتی خانه را به بهانهی ردیابی قاتلان تسخیر کردند و تنها پس از پیگیریهای پافشارانه، ده روز پس از قتل، به برادرم و من تحویل دادند. Read More
Rund-Brief vor meiner Abreise nach Teheran, 03.05.2015
Vor einigen Tagen habe ich die Nachricht eines Einbruchs in meinem Elternhaus in Teheran erhalten. Die Person, die mir die Nachricht überbrachte, berichtet von aufgebrochenen Sicherheitsschlössern, gesägten Eisengittern an der Haustur, verwüsteten Räumen, leer geräumte Regale und Schränke, auf dem Boden liegende Bücher, Dokumente und Gegenstände.
Ich habe noch nicht das Geschehene gesehen. Aber die Bilder der Verwüstung und Plünderung dieses Hauses kenne ich aus den Jahren zuvor; Bilder die ein politisches Verbrechen bezeugen und sich nun wiederholen.
Im Jahre 1998, in der Nacht des 22. November, als die leblosen Körper von Dariush und Parvaneh Forouhar aus diesem Haus heraus getragen worden sind, haben die Sicherheitskräfte, unter dem Vorwand der Untersuchung des Tatorts, das Haus beschlagnahmt. Erst nach zehn Tagen und nachdem die Protestrufe laut geworden sind, wurde das Haus meinem Bruder und mir zurückgegeben. Als ich das Haus an dem Tag der Rückgabe betrat überwältigte mich der pochende Schmerz, der in diesem Ort pulsierte. Meine Schritte fühlten sich an, als würde ich die Wundmale eines großen mütterlichen Leibes berühren. Verwüstung und Plünderung zeigte sich offen und unverschämt. Auch an diesem Tag waren die Inhalte der Schränke und Regale herausgerissen worden und überall auf dem Boden lagen Papiere, Zeitungen, Bücher und persönliche Gegenstände meiner Eltern. Read More
Absage an den “Pavillon des Islamischen Republik Irans” bei der 56. Venedig Biennale
To clarify the misuse of my name on the list of artists of the iranian pavillion at the vennice biennale
Dear curator, organisers and legal department of venice biennale,
I am writing to protest and clarify that my name has been misused by the curator of iranian pavilion, in the list of participating artists in the islamic republic of iran pavilion, despite having expressed firmly and clearly to the curators my objection and the reasons to it. Read More
دوسالانهی ونیز: روایت دعوت عجیب میزبان بیشرم
اسفندماه ۱۳۹۳
در حال آماده کردن متن زیر برای انتشار بودم که فهرست هنرمندان شرکتکننده در دوسالانهی ونیز بهطور رسمی منتشر شد و در نهایت ناباوری نام خودم را در فهرست هنرمندان غرفهی جمهوری اسلامی ایران دیدم. زهی وقاحت و بیشرمی!
نمیفهمم چگونه دستاندرکاران این نمایشگاه به خود اجازه دادهاند نام مرا در فهرست هنرمندان خود منتشر کنند در حالی که پیشتر بهطور مکتوب و بهروشنی و با کلماتی که جای کوچکترین شک و سؤتفاهمی به جای نمیگذاشت مخالفت خودم را با شرکت در این نمایشگاه اعلام کرده بودم و پاسخ گرفته بودم که جواب مرا متوجه شدهاند. بسیار متأسفم که با چنین افرادی حتی باب گفتوگو را باز کردم و احتمال این حد از نادرستی را در تدارک غرفهای ملی! در رخدادی بینالمللی و هنری هیچ انگاشتم. اکنون برایم روشن است که چنین نقشهای از همان ابتدا قرار بوده به اینجا برسد بیآنکه به پاسخ و موضع من ارتباطی داشته باشد. پیغام فرستادم که موظفاند حضور مرا سریعاً و بهطور رسمی تکذیب کنند. Read More
در گرامیداشت روز جهانی زن و ادای دین به سیمین بهبهانی
روز جهانی زن، فرانکفورت
این روز خجسته، روز گرامیداشت تلاشهای برابریخواهانه در نسل های پیاپی زنان، روز تبلور پیوند جهانی در حقطلبی زنان، روز پافشاری بر کرامت زن بودن و پویایی تعریف آن در بستر چالشهای اجتماعی، روز جهانی زن بر همهی ما گرامی باد!
و این روز چه مناسبت شایستهای ست برای گرامیداشت سیمین بهبهانی. زنی که در هنر و حضور اجتماعیاش پایبند به کرامت انسان، به آزادی، عدالت، و مهر به مردم و سرزمین خویش بود. او که به گفتهی خودش به قصد گشودن امکان برای بیان چالشها و موقعیتهای انسان معاصر در سنت قدر شعر فارسی به نوآوری پرداخت. او که جسارت و محبتش به هم تنیده بود؛ در شعرش و در زندگیاش.
سخن گفتن از سبک هنری او و جایگاه ویژهی آن در روزگار ما و ماندگاریاش پس از ما، در صلاحیت من نیست. من هم مثل بسیاری از ما ایرانیها، که با شعر بزرگ میشویم و جابجا در زندگیمان از شعر مدد میگیریم تا روایت احوال خود را از زبان شعر دریابیم و بازگو کنیم، با تنیدگی شعر و زندگی اخت بودهام. سیمین بهبهانی هم به مرور یکی از آن شاعرانی شده است که با سرودههایشان زندگی کردهام، فرازهایی را به خاطر سپرده ام و زیر لب خواندهام تا بیان حال خود کنم، تا به خود نیرو بدهم، تا همدلی را باور کنم یا بغض گلویم را در آنها بیرون بریزم. شعر او به زندگی ما و زبان ما غنا بخشیده است.
اما سیمین بهبهانی برای من و بسیاری از ما که در زندگیمان این سعادت را یافتیم که کمی از نزدیکتر او را بشناسیم، به دیدارش رفته باشیم و مهمان آن خانهی روگشادش شده باشیم، خودش نیز مانند شعرش حضوری پرملات داشته و تأثیری ماندنی و یگانه بر خاطرمان گذاشته، که با ما خواهد ماند. Read More
“Water Mark”, Brodsky Center, 2015 -۱۳۹۴ ،رد آب، در رثای پناهجویانی که غرق شدهاند، غرق میشوند
چند عکس از ساخت کاغذ برای کار «رد آب» که در همکاری با استادکاران کاغذسازی و چاپ در مرکز هنر فمینیستی برادسکی وابسته به دانشگاه راتگرز اجرا شده. موضوع کار غرق شدن پناهجویان در دریاهای مجاور اروپاست. کاربرد کاغذ دستی به لحاظ مفهومی با موضوع کار ارتباط عمیقی دارد. کاغذ قرنهاست که ابزار انسان برای ثبت و حفظ روایتها بوده است. و کاغذ دستساز از الیافی ساخته میشود که در آب شناور شدهاند. باید آنها را از آب گرفت.
Zeit der Schmetterlinge, Villa Stuck, München, 2015 – زمانی برای پروانهها، موزه ویلا شتوک در مونیخ، ۱۳۹۳
گاهی معماری یک مکان گفتگوی جذابی با کار ایجاد میکند. مثل این پروانهها از پشت شیشهی راهپله:
Rund-Brief, 10. November 2014
auch in diesem Jahr werde ich aus diesem Anlass nach Teheran reisen, um meinen Eltern, Parvaneh und Dariush Forouhar, zu gedenken.
Ich schreibe Ihnen, um Sie vor meiner Abreise um Ihre Solidarität und Unterstützung beim Gedenken an die Opfer und bei der Aufklärung dieses politischen Verbrechens, dem Parvaneh und Dariush Forouhar, führende oppositionelle Politiker, Mohammad Mokhtari und Mohammad Djafar Pouyandeh, Mitglieder des Schriftstellerverbandes, Madjid Sharif und Piruz Dawani, politische Aktivisten und der Dichter Hamid Hadjizadeh, zusammen mit seinem zehnjährigen Sohn Karoun, zum Opfer gefallen sind, zu bitten. Read More
شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی آذر ۷۷: نامهی پیش از سفر به همراهان دور و نزدیک
آبانماه ۱۳۹۳
شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی آذر ۷۷ فرامیرسد و امسال نیز به تهران خواهم رفت تا در سالروز قتل پدرومادر نازنینم، داریوش و پروانه فروهر، یادشان را در خانه و قتلگاهشان گرامی بدارم.
در آستانهی این سفر شما را به یادآوری، به تلاش برای روشنگری و دادخواهی این جنایتها، و به گرامیداشت یاد قربانیان؛ پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و فرزند خردسالش کارون، فرامیخوانم.
از سالها پیش از آن آذر شوم دگراندیشان ایرانی، در درون و بیرون کشور، قربانی جنایتهای مخوفی شدهاند، که از سوی بافت قدرت در ایران برای سرکوب و نابودی کانونهای اعتراض به اجرا درآمده است؛ فرآیند پلیدی که جان شریف آدمی و عزم انسانی او برای زیست آزاد را در تلهی خشونت و وحشت گرفتار کرد و رد خونینی از بیداد بر تاریخ حقطلبیِ دگراندیشان ایرانی کشید. Read More
Lesung in Wien, کتابخوانی در وین ـ بخوان به نام ایران
“Written Room”, El Greco 2014, Toledo – تولدو، اجرای کار «اتاق مکتوب» برای فستیوال الگرکو، ۱۳۹۳
بازخوانی دههی شصت
در ابتدا قدردانی میکنم از همت پردوام برگزارکنندگان این نشست (کانون پناهندگان سیاسی ایرانی در برلین و کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران – برلین) که سالهاست با برپایی گردهمآییهای گوناگون برای تداوم اعتراض به نقض حقوق دگراندیشان ایرانی تلاش کردهاند.
اگرچه عنوانی که برای این نشست اعلام شده بازخوانی دههی شصت است اما من در اینجا تنها از منظر تجربهی زیستی خود از سرکوب دگراندیشان به این بازخوانی خواهم پرداخت. با این توضیح که این سرکوب در بستر شرایط پرتنگنایی رخ داده که عوامل متعددی از جمله جنگ، حمایت بخشی از مردم از نهادهای سرکوبگر، انزوای سیاسی و تنگناهای اقتصادی در شکلگیری آن نقش اساسی داشتهاند.
روزها و هفتهها از دعوت به این گردهمآیی گذشت و هربار که آغاز به نوشتن کردم تا منظرهای بگشایم از دریچهی نگاه خود به پرسش مهیب این نشست، که بر کشورم در سرکوب دههی شصت چه رفته است، ذهنم از سنگینی آن دوران اشباع شد، جریان فکر در تکهپاره تصویرها و یادها محصور ماند و تلاشِ بیان در کلنجاری با لکنت فرو رفت. حالا هم همین لکنت را باب این متن میکنم.
اگر لکنت فاصلهای از انقباض عضلانی میان قصد بیان و بیان باشد، بازگویی از دههی شصت برای بسیاری از ما که شاهد سرکوب آن دوران بودهایم مصداق لکنت میشود. میان واژهها و جملهها بریدگیهایی از انقباض و سکوت پدید میآید، که پشتشان انگار انباشتی از یادهای مهیب و طاقتفرسا سد شده. این بریدگیها اشباع از تقلای انسانی منِِ نوعیست که بیان روان و سلیسی برای بازگویی تجربهی زیستشدهی خویش از سرکوب دههی شصت و بازنمایی تصویر خویش در آن دوران نمییابد. برای درک چرایی این موقعیت باید صداقت و صراحت به کار بست. Read More
Kiss Me, Rose Issa Projects London, 2014
بازخوانی تلاش برای دادخواهی قتلهای سیاسی آذر ۷۷ از منظر تبعیضها و تجربههای زنانه
نشست سمینار سراسری سالانهی تشکلهای زنان ایرانی در آلمان، فرانکفورت، پنجم بهمن ۱۳۹۲
شرکت در این نشست را مجالی دانستم تا به روند پرچالش پانزده سال گذشته برای دادخواهی و یادآوری قتل های سیاسی آذر ۷۷ و نیز پاسداری یاد و میراث قربانیان این جنایت ها، که پدرومادر من داریوش و پروانه فروهر در زمره ی آنان هستند، از دریچه ای که تا به حال کمتر به آن پرداخته ام، نگاه کنم. این نوشته تلاشی ست برای کنکاش در برخی از تجربهها و تحمیلها در این روند، که زن بودن مبنای شکلگیری شان بوده است. Read More
آن روزها که از روی دستخط قاتلان پدرومادرم رونویسی میکردم
پاییز ۱۳۹۲
در روز ششم مهرماه ۱۳۷۹ برای دومین بار در این سال به قصد پیشبرد دادخواهی قتل پدرومادرم، داریوش و پروانه فروهر، به تهران رفتم. چند روز پیش خانم عبادی، وکیل خانواده ی ما به من اطلاع داده بود که سرانجام تحقیقات دادستانی نظامی دربارهی قتل های سیاسی آذر ۷۷ به پایان رسیده و مهلت کوتاه و غیرقابل تمدیدی برای خواندن پرونده اعلام شده است. نزدیک به دو سال بود که علیرغم تمامی تلاشهای ما بازماندگان قربانیان و وکلایمان، که از حمایت گستردهی افکار عمومی، دگراندیشان و نهادهای مدافع حقوق بشر نیز برخوردار بود، از دسترسی به تحقیقات محروم شده بودیم و حتی یک برگ از این پرونده را ندیده بودیم.
در طول این مدت مسئولان پرونده بارها تغییر کرده بودند، یکی از متهمان اصلی در زندان به مرگی مشکوک مرده بود، افشاگری های روزنامهنگاران به سرکوب مطبوعات و بازداشت تنی چند از آنان انجامیده بود، فشار دستگاه امنیتی برای تحمیل سکوت، آنچنان بالا گرفته بود که حتی به پروندهسازی برای وکلای ما و سیما صاحبی همسر محمد جعفر پوینده، یکی از قربانیان این قتلها، انجامیده بود. هزاران شایعه پخش شده بود، افشاگریهای مرموزی از پشت پردههای مخوف دستگاه امنیتی دست به دست گشته و بر بهت و ابهام دامن زده بود، ضدونقیضگوییها و اتهامپراکنیهای مقامات حکومتی گاهی اوج گرفته و گاهی در توافقی ناگفته خاموش شده بود. … در میانه ی این غوغا هربار که به ایران رفتم و با سماجت بسیار سرانجام موفق به گرفتن وقت ملاقات از مسئولان پرونده شدم، ناچار مدتی به پرگویی آنان در باب تعهدشان به عدل گوش دادم تا هربار جواب پرسش هایم را به پایان تحقیقات حواله دهند و سکوت خود را با «دفاع از امنیت ملی» و «جلوگیری از تشویش اذهان عمومی» توجیه کنند.
آن روز به تهران میرفتم تا سرانجام این پرونده ی موعود را به چشم ببینم. Read More
Rund-Brief; Bericht aus Teheran, 18.11.2013
Teheran, den 18.11.2013
Zur Information !
Am 22. November jährt sich das grausame Verbrechen an Darioush und Parvaneh Forouhar zum fünfzehnten Mal.
Ich reiste am Mittwoch, den 10. November in den Iran um auch dieses Jahr den bitteren Tag in jenem Land zu verbringen, das der Ort der Erinnerungen, Bemühungen und Hoffnungen meiner Eltern gewesen ist. Ein Land, das sie stets mehr als ihr Leben geliebt haben. Wie immer reiste ich mit Beharrlichkeit und Hoffnung im Gepäck um in diesem Jahr vielleicht eine Öffnung in dieser Unterdrückungsmaschinerie vorzufinden und am Jahrestag des Verbrechens diesen beiden mutigen Menschen zu gedenken. Read More
!تهران، ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۲ ; برای آگاهی
یکم آذرماه، پانزدهمین سالگرد قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر فرامیرسد.
در روز چهارشنبه ۲۲ آبانماه به روال سالهای پیش به ایران آمدم تا امسال نیز این روز تلخ را در این سرزمین به سر کنم که جایگاه یادها، تلاشها و آرزوهای پدرومادرم است، سرزمینی که همواره بیش از جان دوستش داشتند. به روال این سالها سماجت و امید توشهی راه کردم تا شاید امسال گشایشی در این ظلم ممتد پدید آید و بتوان در سالروز جنایت، یاد آن دو دلاور را گرامی داشت، که همواره پرتلاش، آزاده و حق گو زیستند و جان خویش نثار پایداری بر باورهایشان کردند.
در ابتدا برخی نویدهای خوشایند دربارهی امکان برگزاری آیین بزرگداشت شنیده میشد. برخورد مثبت مسئولان در وزارت کشور و فرمانداری تهران در برابر تقاضانامه ی کتبی ما نیز سبب خوشبینی بود. روز شنبه ۲۵ آبان ماه در یک تماس تلفنی برای فردای آن روز به یکی از دفترهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی فراخوانده شدم. آنچه در این نشست به من گفته شد آنچنان دوپهلو و پرابهام بود که تنها پس از پرسش های سمج و مکرر خود موفق به دریافت محتوای واقعی آن شدم. Read More
Rund-Brief, November 2013
Ich schreibe Ihnen um Sie, vor meiner Reise nach Teheran in den kommenden Tagen an die politischen Morde im Herbst 1998 im Iran zu erinnern.
Meine Eltern, Parvaneh und Dariush Forouhar, zwei führende oppositionelle Politiker, die Jahrzehnte für Demokratie und Rechtstaatlichkeit gekämpft haben, waren die ersten Opfer dieser Kette von Morden.
Mohammad Mokhtari und Mohammad Djafar Pouyandeh, zwei Mitglieder des Schriftstellerverbandes, Madjid Sharif und Piruz Dawani, politische Aktivisten und der Dichter, Hamid Hadjizadeh zusammen mit seinem zehnjährigen Sohn Karoun waren weitere Opfer dieser politischen Verbrechen.
Sie waren nicht die ersten Opfer der politischen Morde im Iran. Bereits Jahre zuvor wurden Dissidenten, die sich aktiv für Meinungsfreiheit eingesetzt hatten, sowohl innerhalb des Landes als auch im Ausland, Opfer solcher organisierten staatlichen Gewalttaten. Ein immer wiederkehrendes Muster der Brutalität, welches das Leben der iranischen Opposition in den Schatten des Schreckens stellte
Read More
در آستانهی پانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی آذر ۱۳۷۷
یاد داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و فرزند خردسالش کارون در آستانهی پانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی آذر ۱۳۷۷ گرامی باد!
آذر ۷۷ را میتوان بیشک نقطهی عطفی در اعتراض مردمی به کشتار دگراندیشان در ایران دانست. در آن روزهای تلخ علیرغم موج ترس، وجدان زخمخورده ی ملت بانگ فریاد برآورد و شرمسار از ستمی که بر دگراندیشان در ایران رفته بود پرچم دادخواهی برافراشت. موج این اعتراض گسترده اما در دام سرکوب ها، دروغها و مصلحتاندیشیها گرفتار آمد و به نتیجهی درخور نیانجامید … دادخواهی ناتمام ماند. یادآوری آنچه ما کردیم و آنچه آنان کردند صیقلی ست بر حافظهی جمعی تا روایت ما در بوق و کرنای تحریفهای آنان به فراموشی سپرده نشود.
با امید به انجام وظیفهی خویش در یادآوری این فاجعه و دادخواهی ناتمام آن، گزیدهای از گفتارها و نوشتارهای این پانزده سال خود را به همراه می فرستم. Read More
“Written Room”, ATP7, Brisbane, 2013 – بریزبین، اجرای کار «اتاق مکتوب» برای سهسالانهی هنرهای آسیایی در موزه هنرهای مدرن کوینزلند، ۱۳۹۲
بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق، مراسم نامگذاری تالار مصدق
دانشگاه شیکاگو، پنجم اکتبر ۲۰۱۳
نهایت قدردانی خود را از این نامگذاری خجسته ابراز میکنم، به عنوان فرزند دو پیرو راه مصدق، داریوش و پروانه فروهر، که جان خویش را نثار مبارزه برای استقرار آزادی و حاکمیت ملی در ایران کردند. میدانم اگر پدرومادرم بودند چه شادی شیرین و چه رضایت عمیقی در این مناسبت احساس میکردند زیرا که آنها از جمله کسانی بودند که همواره تلاش کردند تا راه و یاد مصدق را زنده و پویا دارند.
اهمیت این نامگذاری آنوقت بیشتر نمایان میشود که بدانیم در ایران، در سرزمین دکتر مصدق هیچ بنایی، هیچ مکان عمومی به نام او وجود ندارد، که بدانیم در ایران سالها بردن نام او حتی ممنوع بوده است و حالا نیز با گذشت اینهمه سال اگر نامی از او در گفتارهای رسمی برده شود یا در نفی یا در تحریف میراث گرانقدر اوست، که بدانیم در سرزمین محبوب دکتر مصدق، ایران، مقبرهی او در اتاقی در تبعیدگاهش در دهکدهای دورافتاده قرار دارد که درش به روی مردم بسته مانده است.
نام محترم مصدق از امروز بر این تالار خواهد ماند. این مناسبت خجسته را به همهمان تبریک میگویم به امید تحقق آرزوهای شریف مصدق برای ایران.
He Kills Me, He Kills Me Not
Ob Lila oder Grün: “Wo ist meine Stimme?”
Als ich in April für drei Wochen Teheran besuchte, begegnete ich einer ausgebreiteten Verzweiflung, die permanent in Worten und Gestik der Bürger zum Ausdruck kam. Die Stadtgespräche in Taxis und Geschäfte waren überladen von einer Stimmung der Ratlosigkeit. Oft kam die aufgestaute Wut zum Ausdruck, welche die Menschen hinter ihrer Alltagsfassade zu verbergen suchten. Aber schon beim Erzählen über das Labyrinth ihrer beschwerlichen Lebensabläufe, versandete die explosive Energie dieser Wut in Ratlosigkeit. Kopfschüttelnd und erschöpft folgte jeder seinem einsamen Weg.
Ein apokalyptischer Horizont – ähnlich jenem in Syrien, Irak und Nord-Korea – hatte sich ausgebreitet. Niemand wusste, wie lange die Zerreißprobe zwischen der herrschenden Scheinnormalität und einem drohenden Niedergang noch auszuhalten sein würde.
Die sozialen Unruhen, die angesichts der zunehmenden Wirtschaftsmisere unvermeidbar schienen, wirkten eher verängstigend als motivierend. Anstatt Proteste anzuzetteln, haben viele Angehörige der schrumpfenden Mittelschicht ihre Gehälter in Dollar umgetauscht, um dem dramatischen Kursverlust der heimischen Währung zu entkommen. Ein befreundeter Professor der Teheraner Universität erzählte mir, diese hilflose Strategie des ständigen Währungsumtausches sei inzwischen zu einem Dauergesprächstoff beim Kollegium geworden.
Die Einflussnahme der Außenwelt nimmt man im Iran entweder als Heuchelei oder aber als Kollaboration mit dem Regime wahr. Wiederholt hörte ich, dass die verschärften Sanktionen und die laut gewordene Kriegrhetorik nicht, wie vorgeblich behauptet, das Regime, sondern die Menschen im Iran treffen und schwächen würden.
Read More
Ornament & Crime, St. Paul, 2013
در چهاردهمین سالگرد قتلهای سیاسی پاییز ۱۳۷۷
چهارده سال پیش در شب یکم آذرماه پدرومادرم٬ داریوش و پروانه فروهر٬ در خانهشان مورد هجوم گماشتگان وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی قرار گرفتند و بیرحمانه به قتل رسیدند – آن دو که از رهبران مخالفان سیاسی در ایران بودند و دهه های متوالی برای دستیابی به آزادیهای فردی و اجتماعی٬ امنیت قضایی و جدایی دین از دولت مبارزه کرده بودند
به سنت هرساله امسال نیز در آستانه آذرماه به ایران سفر خواهم کرد تا سالروز قتل پدرومادرم را در خانهشان به سر کنم٬ اگرچه در طی هشت سال گذشته برگزاری مراسم بزرگداشت بر ما بستگان آن دو عزیز ممنوع بوده است. ممنوعیتی که با حضور سنگین نیروهای انتظامی و امنیتی و تحمیل شرایط قرنطینه بر خانه پدرومادرم اعمال شده است Read More
Rund-Brief, November 2012
Am 22. November vor vierzehn Jahren wurden meiner Eltern, Dariush und Parvaneh Forouhar, von Agenten des Informationsministerium der islamischen Republik Iran in ihrem Haus überfallen und grausam hingerichtet. Sie waren führende oppositionelle Politiker, die seit Jahrzehnten für Demokratie, Rechtsstaatlichkeit und die Trennung vom Religion und Staat gekämpft hatten.
Wie jedes Jahr im November reise ich in den kommenden Tagen wieder in den Iran, um den Todestag meiner Eltern in ihrem Haus zu verbringen. Wohl wissend, dass es uns Angehörigen seit acht Jahren verboten wird, an diesem Tag eine Gedenkfeier abzuhalten. Dieses Verbot wird unter massivem Einsatz von Sicherheits- und Geheimdienstkräften durchgesetzt, wobei über mein Elterhaus eine Quarantäne verhängt wird. Read More
Pittsburgh, “Written Room”, Feminist and …, Matress Factory Museum, 2012 – پیتسبورگ، اجرای کار «اتاق مکتوب» برای نمایشگاه فمینیسم و … در موزه مترسفکتوری، ۱۳۹۱
بخوان به نام ایران
بخوان به نام ایران عنوان کتابی ست که زندگی داریوش و پروانه فروهر را از زبان فرزند روایت می کند.
بیش از سه سال از آغاز نوشتن می گذرد، و از آن هنگام این روایت بیوقفه همراه من آمده است. روزها و شب هایم را با طنین جملهها، سکوت ها، خندهها، فریادها و گلایههایش انباشته است، در کلنجار با وسواس ها و تردیدهایم بالیده است تا به امروز که کتابی شده است با ۳۹۵ صفحه آمادۀ خوانده شدن.
الزام این روایت را از همان ابتدا دریافتم، از روزی که در دهلیز سرد پزشک قانونی آن زخم های عمیق را بر سینههای عزیزشان دیدم و به سکوت مرگ بر لبهای کبودشان خیره ماندم، از روزی که پا به خانه تاراج شده شان گذاشتم و در امتداد قدم هایم درد این خانه در جانم رسوخ کرد.